قاصدک آخر دنیا اینجاست
قصه ی غربت شبها اینجاست
آرزو های مرا دیشب باد
برد و امشب همه غمها اینجاست
برگ ها در شب پاییز افتاد
چوبه ای خالی و تنها اینجاست
حسرت بردن نام یاری
بر در بسته ی لبها اینجاست
با اتاقی که پر از تنهاییست
گفته ام جای من آیا اینجاست؟
نفسی سرد تر از دستانم
بوی مرگ است که با ما اینجاست
هیچ کس نیست که با او گویم
چه غمی در شب تبها اینجاست
قاصدک بار سفر باید بست
طاقت ماندن من تا اینجاست
زندگی در شب تنهایی مرد
عکس دمهای مسیحا اینجاست
می رود یک شب از اینجا هامون
تا ابد بستر سرما اینجاست
قالب:غزل
دفتر:شهر غم
شاعر:محسن نصیری(هامون)